شاهزاده خانوم در ماهی که گذشت
درود بر دوستان
هرچی میگذره گرفتاری های کاری اینقدر زیاد میشه که دیگه دیر به دیر به نی نی وبلاگ سرمیزنیم. خوب کاریش نمیشه کرد زندگیه دیگه مجبوریم
بگذریم...
تو ماه گذشته مامان بزرگ شاهزاده خانوم یک ماه و نیمی رو در بوشهر و جم گذروندند و از ما دور بودند بعد هم که برگشتند مثل همیشه کلی ما رو با سوغاتی هاشون شرمنده کردند. شاهزاده خانوم هم از این سوغاتی ها بی نصیب نشد و صاحب چندتا لباس جدید شد. از همه دوست داشتنی تر لباس پرنسسیشه دستشون درد نکنه با یه عالمه بوس روشا...
یه سری کتاب و وسایل نقاشی هم از طرف یکی از مدیران شرکت مامان برای شاهزاده خانوم به عنوان جایزه فرستاده شده که از جناب آقای ساویزی بابت هدیه های خوبشون بسیار سپاسگزاریم. شاهزاده خانوم هم باهاشون نقاشی میکشه و میگه اینار و آقای ساویزی داده و کلی کیف میکنه.
این مدت با مشکل مزاجی شاهزاده خانوم دست و پنجه نرم میکردیم که خیلی اذیت شدیم هر سه نفرمون. گلاب به روتون، خودداری از مدفوع کردن. هر چهار پنج روز یک مرتبه با کلی درد و گریه و ناراحتی و انواع و اقسام داروها و ملین ها و شیاف و صابون هزار تا چیز دیگه تو این دوماه درگیر بودیم از اون ور هم به دنبال این ماجرا از غذا خوردن هم افتاده بود که اون هم شده بود یه مشکل بزرگ دیگه برامون خدارو شکر بعد از این دو ماه کمی تونستیم به صورت طبیعی برش گردونیم اما هنوز صد درصد مشکلش برطرف نشده .
دردسرها که یکی دو تا نیست تو همین گیر و دار پریا کوچولو (دخترعمه ی یک ماهه شاهزاده خانوم) بعد از اینکه بیش از ده مرتبه آزمایش خون داد (طفلک تمام پاشنه ی پاش سوراخ سوراخ شده بود) هم برای تست غربالگری ، هم برای زردیش که ثابت مونده بود و پایین نمی اومد هم برای تست مجدد غربالگری به جهت کم کاری تیروئید و هم به خاطر التهاب روده که ده روزی رو تو بیمارستان بستری شد. خدارو شکر همه ی این مشکلات این فسقلی هم برطرف شد و الان سالم و سلامت در آغوش پدر و مادر آرمیده.
از این طرف هم هوا اینقدر آلوده است جرات نمیکنیم این شاهزاده خانوم مهربونمون رو از خونه ببریمش بیرون اما واقعن چاره ای نیست طفلک تو خونه کلافه میشه آدم نمیدونه چیکارکنه؟؟؟
شاد و سلامت باشید- بابا و مامان روشا
هدایای ارسالی جناب ساویزی
سوغاتی های مامان بزرگ و بابا بزرگ از بوشهر
شاهزاده خانوم شیطونک با عینک مامان
مشغول خوردن تمام کیوی های روی شیرینی ها
تو اون روزهای سخت به زور یکمی غذا در طول روز میخورد
شاهزاده خانوم مشغول ماهیگیری و کباب کردن ماهی ها برای شام
شاهزاده خانوم مشغول تناول آش در پارک(بعد از چند روز غذا نخوردن)
آخرش هم گفت بسیار بهم چسبید
روشا خانوم با موهای سیخ شده در کلبه ی جنگلی با بابایی
فرشته ی خوشگل ما مشغول کمک به مامان در بافتن کلاه جدیدش
شاهزاده خانوم در یه عصر پاییزی زیبای کرج پس از بیدار شدن از خواب
شاهزاده خانوم و بابایی در یک ظهر زمستانی تو پارک
پریا خانوم دوست داشتنی در بیمارستان مفید
پریا خانوم مهربون تو بغل زن دایی جونش (مامان مارال روشا)