روشا و میشکا
درود بر دوستان
امشب رفتیم منزل همکار مامان که چند وقتیه ازدواج کردن جهت عرض تبریک و تقدیم هدیه، این همکار مهربون مامان، همون عزیزی هستند که توکا (کاسکوی ما) رو ازمون خریدند. با اینکه خیلی دوستش داشتیم اما به خاطر تشریف آوردن شاهزاده خانوم مجبور شدیم بدیمش بره، بگذریم... ایشون توکا رو منزل مادر بزرگوارشون گذاشتند و بعد از ازدواج برای خودشون هم یه کاسکوی دیگه به نام میشکا خریدند که بسیار با هوش و دوست داشتنیه. روشا هم خیلی ازش خوشش اومده بود و باهاش سرگرم بود اما متاسفانه غفلت دو ثانیه ای ما باعث شد که شاهزاده خانوم دستش رو ببره تو قفس و میشکا خانوم هم از فرصت استفاده کرد و انگشت روشا رو گاز گرفت البته به جهت بازی اما خوب چون قدرتشون زیاده و انگشت فرشته کوچولوی ما بسیار ظریف و ضعیف، هم بسیار دردش اومد و هم خونی سرازیر شد که مجبور شدیم برای اولین بار از چسب زخم برای دست شاهزاده خانوم استفاده کنیم. حالا تو این وضعیت کی میتونست شاهزاده خانوم رو آروم کنه. تا آخر مهمونی هم نزدیک قفس نشد اما میشکا مرتب براش بوس میفرستاد و شیرین زبونی میکرد. این هم از داستان روشا و میشکا.
تن درست باشید - مامان و بابای روشا