یه روز زیبا و یک خبر بد
درود بر دوستان
امروز زادروز همسر عزیزم مارل خانوم مهربونه، هشتمین زادروزیست که با هم جشن میگیریم و دومین زادروزیست که شاهزاده خانوم روشا رو درکنارمون داریم، همسر عزیزم برایت بهترین ها را آرزومندم و امیدوارم زادروز صدوبیست سالگی شاهزاده خانوم رو باهم جشن بگیریم.
و اما خبر بد،
امروز برای اولین بار شاهزاده خانوم مجروح شد، خیلی ناراحت شدیم تا الان که دارم مینویسم هنوز به مامان مارالش نگفتیم، رو اولین پله نشسته بود تا من وسایلی که همراه بود رو جمع جور کنم که یهو به حالت سجده خودش رو انداخت رو زمین وقتی برش داشتم که آرومش کنم دیدم جیگر بابا از دهنش داره خون میاد و لبش هم باد کرده نفهمیدم چطوری آوردمش تو خونه و دهنش رو شستم وقتی صورتش رو اونطوری پر از خون دیدم اولش خیلی ترسیدم بعد معلوم شد که دندون پایینی که بزرگ و تیز شده رفته تو لثه بالا و زخمش کرده طفلکی خیلی اذیت شد، از وقتی که زیاد بیرون میبریمش دیگه یه جا بند نمیشه و کنترلش مشکل شده، خداوند حفظش کنه از همه خطرها، ما هم باید بیشتر مراقب باشیم خصوصن حالا که دندون داره درمیاره، تو خونه رو فرش خیلی این اتفاق براش پیش میاد از رو صندلیش یا جاهای دیگه با این ارتفاع خیلی کوتاه می افته اما امروز رو سنگ راه پله، خوب باعث شد که اینجوری اذیت بشه.
سلامت باشید - بابا و مامان روشا
مواظب باشیم این کوچولو های دوست داشتنیمون رو چشم نزنن