روشاروشا، تا این لحظه: 12 سال و 25 روز سن داره

شاهزاده خانوم روشا

شیطونی های شاهزاده خانوم

درود بر دوستان این شاهزاده خانوم ما خیلی شیطون شده، دیگه واقعن از دیوار راست میره بالا، ووروجک یکی دو روزه یاد گرفته از سرسره برعکس میاد بالا و از پله ها می خواد بیاد پایین که فعلن برای برگشتن از پله تعدل نداره و می افته زمین، دو روزی هم هست که میره لبه ی مبل می ایسته و میپره پایین البته از دیروز که نتونست مستقیم بپره و افتاد و سرش به میز خورد کمی ترسیده(عکس در حال افتادن مربوط به همان روزه)، تازگی یاد گرفته با شیشه شیرش همه جا رو خیس میکنه خصوصن میز و مبل رو ، اگر بهش ندیم به بهانه ی تشنگی میاد دو سه تا میک به شیشه ی آبش میزنه و بعد هم شیشه رو برمیداره و فرار میکنه میره سراغ آب بازیش، از دست این روشا فسقلی موبایلی برای مامانش سالم نمونده ...
15 آبان 1392

بازهم روشا سرما خورد

درود بر دوستان باز هم چند روزیه که شاهزاده خانوم ما سرما خورده این مرتبه هم خیلی بد سرما خورد، اینقدر حالش بده دختر گلمون که با سرفه هاش بالا میاره، امیدواریم زودتر خوب بشه، فسقلی اینقدر ضعیف شده که با یه باد خوردن این جوری مریض میشه، سرماخوردنش هم از اون روز شروع شد که از خونه مامان اعظم برمیگشتیم و هر چه کردیم شاهزاده خانوم کلاه سرش نکرد که نکرد و سرش باد خورد و از فرداش افتاد امسال هر کاری میکنیم کلاه سرش نمیکنه مگه کلاهی که به لباسش وصل باشه. پارسال کوچولو بود میتونستیم به زور هم که شده سرش کنیم اما امسال کلاه نو براش خریدیم ولی هر چه کردیم سرش نکرد تن درست باشی- بابا و مامان ...
11 آبان 1392

لباس های زمستانی روشا

درود بر دوستان امروز شاهزاده خانوم رو بردیم تا براش لباس های زمستونی بخریم آخه کم کم که چه عرض کنم خیلی زیاد هوا داره سرد میشه و کاپشن و شلوار پارسالش هم اندازه ی عروسکش میشه، وقتی می رفتیم تو فروشگاه ها شاهزاده خانوم خودش میرفت برای خودش لباس انتخاب میکرد و مرتب میگفت اینو، براش یک دست کاپشن و شلوار، یه چکمه ، یه کلا و دستکش و چند جفت جوراب خریدیم، دیگه امسال از رنگ صورتی فاصله گرفتیم و رفتیم براش لباس های آبی خریدیم حسابی هم بهش میاد،  هفته پیش هم لباس های گرم خونگی براش گرفتیم دیگه فکر کنیم تا عید خرید لباس نداشته باشه این  روشا خانوم خوشگل. از اونجایی هم که تازگی ها خیلی میره سراغ ظرف های غذاش و میاره و برامون غذا درست میکنه...
6 آبان 1392

شاهزاده خانوم در یک هفته پیش

درود بر دوستان شاهزاده خانوم ما تو این یک هفته گذشته خیلی بی قرار بود که معلوم شد یکی از دندون های آسیای ایشون درآمده نمیدونیم چرا دندوناش به ترتیب در نمیاد!!!، خیلی هم شیطونی کرد، شاهزاده روشا در هفته ای که گذشت اینچنین بود ... شاد باشید - بابا و مامان روشا   اول یه ساعت دیگه از بابا رو معدوم کرد، تازه یه روز بود دستم کرده بودم   بعد هم چشمک زدن یادگرفت شاهزاده خانوم در حین چشمک زدن بعد از چشمک زدن * شاهزاده مشغول بازی با پازل جدیدش * روشا خانوم مشغول بهم ریختن تنظیم موبایل بابابزرگ * جایگاه جدید شاهزاده خانوم، وسط میز پذیرایی * طبق معمول شاهزاده خانوم در موقع نماز خوندن ...
4 آبان 1392

روشا دختر مهربون

درود بر دوستان این شاهزاده خانوم ما اینقدر مهربونه، هر وقت میبینه بابا و مامان نیاز به کمک دارند زودی حاضر میشه چند روز پیش رفتم میوه خریدم آمدم خونه چهارتا کیسه دستم بود شاهزاده خانوم دید بابایی خسته شده دویید و اومد تمام کیسه ها رو از دست بابایی بگیره به زور موفق شدیم فقط دوتا کیسه رو بهش بدیم، عسل بابا بعد هم دید خیلی سنگینه و یه قدم آورد و خسته شد نشست به میوه خوردن، البته نشسته بود و ما هم سریع از دستش گرفتیم و براش شستیم و یه آب لیموشیرین حسابی میل کردند روز بعد هم دید مامان داره گردگیری میکنه زودی رفت دستمال رو از دست مامان گرفت و شروع کرد به گردگیری میز تلویزیون. عاشق این مهربونیهاشیم. شاد باشید - بابا و مامان روشا ...
27 مهر 1392

روشا موش موشک

درود بر دوستان تازگی فکر کنم خونه ی ما موش پیدا شده، آخه هر چیز خوردنی یا نخوردنی رو گاز میزنه این موش موشک موندیم از دستش چه کنیم چند روزیه تمام کنترل ها رو و بعضی از اسباب بازی هاش رو از جلوی دستش جمع کردیم  چون مرتب توی دهنش میکنه و شروع میکنه به گاز زدن، درسته که به خاطر دندونشه اما بعضی چیز ها هم براش خطرناکه، چند روز پیش بود نفهمیدیم کدوم یکی از اسباب بازی هاش رو کرده بود تو دهنش که یه لحظه دیدیم دهنش پر خون شده با چه بد بختی دهنش رو شستیم و گریه اش را آراوم کردیم، تا این دندون ها در بیاد جون ما هم در میاد ...  شاد باشید - بابا و مامان روشا * هر کی ندونه فکر میکنه ما به این شاهزاده خانوم غذا نمیدیم که قاشق...
27 مهر 1392

واکسن هجده ماهگی شاهزاده خانوم

درود بر دوستان دیروز رفتیم مرکز بهداشت واکسن هجده ماهگی شاهزاده خانوم رو زدیم، ابتدا رفتیم برای قد و وزنش، خوشبختانه قدش خوب بود هشتاد سانتیمتر، وزنش نه کیلو ششصد ( متاسفانه وزنش هنوز کمه)، دور سر چهل و هشت و نیم. بعد هم رفتیم خدمت خانوم بهیاری که مسئول واکسن هستش ، ایشون همیشه خوش اخلاق بود اما امروز از شانس ما...،  بگذریم، شاهزاده خانوم که تا وارد شدیم گریه رو سر داد رو پای بابا نشست اول واکسنی رو که به دست میزدند رو تزریق کردند بعد هم واکسن اصلی رو که تو پای چپ میزنند که روشا محکم زد به سرنگ و خانوم بهیار دعوامون کرد که تو این بی واکسنی یه واکسن رو هم حروم کردید، خلاصه واکسن رو زدند و شاهزاده خانوم گریه ای عظیم سر دادند بعد ایشان گ...
22 مهر 1392

کادوی هجده ماهگی

درود بر دوستان دیروز مامان بزرگ روشا برای هجده ماهگی شاهزاده خانوم یک قطار ریلی هدیه آوردند دستشون درد نکنه روشا خیلی خوشش اومده بود و کلی ذوق کرد از حرکت کردن قطار روی ریل. شاهزاده خانوم یه بوس آبدار برای مامان بزرگ مهربونش میفرسته شاد باشید - بابا و مامان روشا * * ...
22 مهر 1392

شاهزاده خانوم یک سال و نیمه

درود بر دختر عزیزمان دختر زیبای بابا و مامان، هجده ماهگیت مبارک دیگه داری بزرگ میشی و مامان و بابا انگار هیچی از نوزادی تو رو دیگه به یاد نمیارن اینقدر که این دورانت شیرین و دل انگیزتره هر چه بزرگتر میشی و ماه به ماه به سنت اضافه میشه به شیرینیهات هم افزوده میشه، خیلی بده که امروز باید درد و ناراحتی های تو رو برای واکسن هجده ماهگیت شاهد باشیم امیدواریم همیشه شاد وسلامت باشی عزیز دل مامان و بابا تن درست باشی- بابا و مامان * * ...
21 مهر 1392